" من به تو چشم دوختم 3>> " پارت ۱۶

ات ویو :
کوک اومد و رفتیم تا اطرافو بگردیم..از کیفم یه موچی در اوردم..
ات : عه..کوک موچی میقولی؟
برگشتم عقب که دیدم کوک نیست..
ات : چ..چی کجا رف؟
ات : کوکککک کوووک * داد *

هر چقد داد میزدم فایده ای نداشت..
از ترس رفتم یه گوشه ای نشستم و زانوهامو بغل کردم..
با اینکه میترسیدم‌ ولی گریم نمیومد..فقط دستام لرزش داشتن..
چند مین گذشت ولی بازم کسی نبود..
صدای غرش گرگ ها منو به لرزه مینداخت..
یهو سایه یکی رو از تاریکی دیدم..
اومد سمتم که با دیدن قیافش کپ کردم..
از خوشحالی داشتم تو خودم میریدم اصن !
سریع اومد و بغلم کرد..
کوک : کجا بودی؟ نمیدونی چقد نگران شدم..حالت خوبه؟ زخمی نشدی که ؟ گشنت نیست؟تشنت نیست؟
ات : من..عالیم..حالم کاملا خوبه..ببخشید از اولم نباید میومدیم..
کوک : تقصیر تو نیست..خیلی نگرانت شدم
ات : ببخشید..

منو از بغلش در اورد و به صورتم زل زد..
کم‌کم داشتیم نزدیک هم میشدیم ؛ تو یه سانتی متری صورتم بود..
فاصله رو پر کرد و لباشو رو‌ لبام گذاشت..
بدون توجه به هیچی شروع به همراهی کردم ، اره..باید باور کنم من ؛ عاشق این مرد شدم..
ولی اونم‌ عاشقمه؟
قرار نیست دوباره خیانت ببینم؟



ادامه دارد...




.